زمان مدرسه با بغل دستیمون که قهر می کردیم
وسط میز یه خط می کشیدیم می گفتیم : وسایلات از این خط اینور تر نیاد !!!
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صــد برگ واسش انتخاب می کردیم!
یه روزهایی که هوا برفی و بارونی بود ناظم
مدرسه میگف امروز صف نیست مستقیم برید سر کلاس ما هم خر کیف میشدیم میرفتم
کلاس
نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد …
یادش بخیر خط فاصله هایی که بین کلمه هامون
میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می
کشیدیم …
دلم واسه اول دبستانم تنگ شده
که وقتی تنها یه گوشه ی حیاط مدرسه وایسادی یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی؟
ﯾـــــــــﺎﺩﻣﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭘﺮﺍﺳﺘﺮﺱ ﺗﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﮑﺘﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﺪﻣﺒﺼﺮ ﺩﻓﺘﺮﺍ ﺭﻭ ﺟﻢ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﻣﯿﺰﻣﻌﻠﻢ