زمان مدرسه با بغل دستیمون که قهر می کردیم
وسط میز یه خط می کشیدیم می گفتیم : وسایلات از این خط اینور تر نیاد !!!
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صــد برگ واسش انتخاب می کردیم!
یه روزهایی که هوا برفی و بارونی بود ناظم
مدرسه میگف امروز صف نیست مستقیم برید سر کلاس ما هم خر کیف میشدیم میرفتم
کلاس
نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد …
یادش بخیر خط فاصله هایی که بین کلمه هامون
میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می
کشیدیم …
دلم واسه اول دبستانم تنگ شده
که وقتی تنها یه گوشه ی حیاط مدرسه وایسادی یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی؟
اولی ها شلخته
دومی ها پاتخته
سومی ها پلیسن
چهارمی ها رئیسن
پنجمی ها رفوزه یه وری میرن تو کوزه
کوزه که در نداره ، باباش خبر نداره
وقتی که در دار شد باباش خبر دار شد…!
وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه
میداشتیم بعد عرق میکرد ، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش
میموند ، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت ، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب
دهن بمالیم بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد میدیدیم دفترمون رو
سوراخ کرده !
اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه …
احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم ، دلتون بسوزه !
سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !
تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه
میآوردیم ، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون
بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند ، اونکه وارد میشد هرچقدر
که به اون چیز نزدیک تر میشد ، محکمتر رو میز میکوبیدیم …
یادش بخیر دبستان که بودیم هرچی میپرسیدن و میموندیم توش ، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !
یادش بخیر تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد ، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم …
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه !
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن …
خودکارهای چهاررنگی هم بود که باس دکمهش رو فشار میدادی تا نوک دلخواهت بیاد بیرون ، اونوخت قرمزش صورتی بود و آبیش بنفش !