Classify

امیدوارم از این وب سایت خوشتون بیاد و بازهم سر بزنید

Classify

امیدوارم از این وب سایت خوشتون بیاد و بازهم سر بزنید

۹ مطلب با موضوع «یادگاری(نوستالژی)» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰



  • ۰
  • ۰

  • ۰
  • ۰


  • ۰
  • ۰

  • ۰
  • ۰



  • ۰
  • ۰

زمان مدرسه با بغل دستیمون که قهر می کردیم وسط میز یه خط می کشیدیم می گفتیم : وسایلات از این خط اینور تر نیاد !!!


اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صــد برگ واسش انتخاب می کردیم!


یه روزهایی که هوا برفی و بارونی بود ناظم مدرسه میگف امروز صف نیست مستقیم برید سر کلاس ما هم خر کیف میشدیم میرفتم کلاس


نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد …


یادش بخیر خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم …


دلم واسه اول دبستانم تنگ شده
که وقتی تنها یه گوشه ی حیاط مدرسه وایسادی یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی؟

  • ۰
  • ۰

ﯾـــــــــﺎﺩﻣﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭘﺮﺍﺳﺘﺮﺱ ﺗﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﮑﺘﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﺪﻣﺒﺼﺮ ﺩﻓﺘﺮﺍ ﺭﻭ ﺟﻢ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﻣﯿﺰﻣﻌﻠﻢ

ﻫﯽ ﺣﻮﺍﺳﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﻓﺘﺮﻣﻮﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﮐﯽﻧﻮﺑﺖ ﺻﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﯾﮑﺘﻪ ﻣﺎ ﻣﯿﺸﻪﻧﻮﺑﺘﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﻫﻤﺶ ﭼﺸﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭﻣﻌﻠﻢ ﺑﻮﺩ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﻏﻠﻂ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﯾﺎ ﻧﻪ ﻗﻠﺒﻤﻮﻧﻢ ﺗﻨﺪﺗﻨﺪ ﻣﯿﺰﺩ

سر جلسه امتحان نشستی هرچی تو کلته رو برگه خالی می کنی آخرش نصف صفحه هم پر نمی شه بعد یه نفر بلند می شه می گه آقا یه برگه دیگه بدین جا ندارم. اون لحظه می خوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش!

همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من میفتته!خدایی کیا اینو کارو میکردن؟

یادش بخیر ، پشت دفترای قدمیم مدرسه ؛ آدمک چارخونه روی تخته سایه :
“تعلیم و تعلم عبادت است”

من مدرسه که می رفتم همش سر کلاس به این فکر می کردم که پنکه سقفی اگه بیوفته، کله کیا قطع میشه!!

شنیدنِ جمله ی "برو از دفتر گچ بیار" که شیرین ترین آرزوی دوران دبستان بود.
  • ۰
  • ۰



  • ۰
  • ۰